[ گَ رَ / رِ ] (اِ) کندوره. گندور. گندوری. گندوله. رجوع به هر یک از کلمات مذکور شود.
لغتنامه دهخدا
[ گَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان که در ۴۶۰۰۰ گزی باختر قصبهٔ رزن و ۲۲۰۰۰ گزی باختر دمق واقع شده است. هوای آن سرد و سکنهٔ آن ۷۷۶ تن است. آب آن از چشمه و ق ...
[ گُ ] (اِ مرکب) زال و عجوز، یعنی پیرزن سالخورد. (غیاث) (آنندراج). گنده پیر: گندپیر خوردی بریخت، گفت: مرا نان خشک آرزوست. (از ترجمان البلاغهٔ رادویانی). و گندپیران به جَو منجمی کنند و فال ...
[ گُ دَ مُ لْ لا ] (اِخ) دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه که در ۱۷۵۰۰ گزی جنوب خاوری هشتیان و ۱۵۰۰ گزی باختر راه ارابه رو سرو واقع شده است. هوای آن سرد سالم و سکنهٔ آن ۱۵ ...
[ گَ دَ / دِ ] (حامص) عفونت و بوی ناخوش. (آنندراج). نَتْن. نَتانت. نُتونت. تعفن. بدبوئی. گندائی : و شهری که نامش آب گنده باشد صفت ناخوشی و گندگی هست. (فارسنامهٔ ابن البلخی چ تهران ص ۱۲۲). ...
[ گَ ] (اِ مرکب) به معنی خرس گیاه است. گویند شقاقل بیخ گندگیاه است و خرس آن را به غایت دوست میدارد. (برهان) (آنندراج). خرس گیاه. (الفاظ الادویه) (جهانگیری) (شعوری ج ۲ ص ۲۹۲). رجوع به خرس ...
[ گُ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در ۱۲ هزارگزی شمال باختری ماه نشان و ۱۲ هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش ۳۵۰ تن است. آب آن از چشمه ...
[ گُ ] (اِخ) یکی از خانواده های شاهی ایتالیا که از ۱۳۲۸ تا ۱۷۰۸ م. بر مانتو حکمرانی داشته، این خانواده بر دوک نشین نِوِر نیز حاکم بوده است.
[ گُ رِ لُ کِ ] (اِخ) بلوکی است از سِن ماریتیم از ناحیهٔ لوآور، در کنار کانال تانکارویل در فرانسه دارای ۸۴۰۰ تن جمعیت.
[ گُ نَ هْ ] (اِ) مخفف گناه. (آنندراج): اصحاب گنه را به گنه دیر بگیرد وآنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد.منوچهری. گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی که چنین گفتن بی معنی کار سفهاست. ناصرخسرو. گو ...
[ گُ نَ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان قزل گچیلو از بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در ۳۳ هزارگزی جنوب خاوری ماه نشان و ۳ هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش ۱۰۰ تن است. آب آ ...
[ گُ نَ هْ اَ تَ ] (مص مرکب) پی درپی گناه کردن. گناه بسیار کردن : گر نظر صدق را نام گنه می نهی حاصل ما هیچ نیست جز گنه اندوختن. سعدی.