(اِ) نام ماه نهم سال در عصر هخامنشی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (اِخ) رجوع به ابوفروة شود.
[ کَ ] (اِخ) نام پدر ایوب سختیانی. (منتهی الارب). ابوتمیمه والد ایوب سختیانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ ] (اِخ) ابن معرف هجیمی، مکنی به ابوسلیمان. نحوی است. (از معجم الادباء ج ۶ ص ۲۱۵).
[ کَ ] (اِخ) ابوجعفر فراء کوفی. تابعی است. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ ] (اِخ) کیسانیه : قوم مذکور که از کیسانیان به روافض نقل کرده بودند خود را بر اسماعیل بستند. (جهانگشای جوینی). رجوع به کیسانیه شود.
[ کَ نی یَ ] (اِخ) گروهی از ثنویه که وجود اشیاء را از سه اصول گویند یعنی آب و آتش و خاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
[ سَ لَ ] (اِخ) دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و ۲۶۰ تن سکنه دارد که از طایفهٔ باباجانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ سَ لَ ] (اِخ) دهی از دهستان فعله کُری است که در بخش سنقر و کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و ۱۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ سَ / سِ تَ ] (مص مرکب) دوختن کیسه. درست کردن و ساختن کیسه. کیسه ساختن. || به افراط توقع داشتن. کیسه بردوختن. (ناظم الاطباء). به خود وعدهٔ انتفاعی دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ...
[ سَ / سِ پَ تَ ] (مص مرکب) کیسه را از زر و سیم خالی کردن. کیسه را از پول تهی کردن. کیسه افشاندن : صبری که بود مایهٔ سعدی دگر نماند سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری. سعدی.
[ سَ / سِ بُ ] (حامص مرکب) عمل و شغل کیسه بر. جیب بری. (فرهنگ فارسی معین). طراری. رجوع به کیسه بر و کیسه بریدن شود.