[ کُ دَ ] (اِ) نان ریزه شده و پاره پاره. (برهان) (آنندراج). ریزه ریزه و پاره پارهٔ نان. (انجمن آرا). نان ریزه. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری). نان ریزریز کرده. (ناظم الاطباء). || غوزه. جو ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ ] (ص مرکب) که کار کند کند. بطی ءالانتقال. بطی ءالعمل. مقابل تندکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کُ ] (حامص مرکب) صفت کندکار. (دهخدا). عمل کندکار. رجوع به کندکار شود.
[ کَ دَ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش سرخس است. این دهستان از ۱۶ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. مجموع جمعیت آن در حدود ۸۶۰۰ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ کَ ] (اِخ) کندهه. رجوع به همین کلمه شود.
[ کُ ] (ص نسبی) منسوب است به کند، از قراء سمرقند. (لباب الانساب) (الانساب سمعانی).
[ کَ دَ ] (مص) کندن. (آنندراج). کندن و کندن فرمودن. (ناظم الاطباء). کندن فرمودن. به کندن واداشتن. (فرهنگ فارسی معین): عبط، اعتباط؛ کندیدن جای ناکنده را. (منتهی الارب). || بیرون آوردن. خا ...
[ کَ دَ / دِ ] (ن مف) کنده. (فرهنگ فارسی معین). کنده شده: ظلم الارض؛ کند زمین را در غیر جای کندیده. (منتهی الارب از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || واداشته به کندن. (فرهنگ فارسی معین): ...
[ کُ کَ ] (اِخ) قریه ای است از قراء نواحی سمرقند. (لباب الانساب).
[ کَ نَ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل کنار پارسی دانسته و آن را حاشیهٔ شال کشمیر معنی کرده است. و رجوع به دزی ج ۲ ص ۴۹۲ شود.
[ کَ ] (ع اِ) گنج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث: کل مال لاتودّی زکوته فهو کنز. (منتهی الارب) (آنندراج). گنج و خزانه. (غیاث). ج، کنوز. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). م ...
[ کَ ] (ع مص) روفتن خانه را. (منتهی الارب) (آنندراج). روفتن خانه را با جاروب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از دزی ج ۲ ص ۴۹۳). خانه رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (المصادر زوزنی).