[ کَ نَ دَ ] (اِخ) حیدرآباد. روستائی در بخش حومهٔ شهرستان خوی. و رجوع به حیدرآباد شود.
لغتنامه دهخدا
[ کَ دَ لا ] (ع اِ) کندلاء. گیاهی است که به آب دریا روید، معروف به شوری . پوست آن زعفران رنگ است و بدان پوست پیرایند و صمغ آن جهت باه نافع و جید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب ...
[ کُ دِ ] (اِخ) دهی از دهستان گورگ سردشت است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و ۲۵۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کَ دُ ] (اِخ) گندمان. رجوع به چارمحال و گندمان در همین لغت نامه شود.
[ کُ نَ ظَ ] (ص مرکب) مقابل تیزنظر. (آنندراج). کندبصر. کندچشم. (فرهنگ فارسی معین).
[ کَ دِ ] (اِخ) دهی از دهستان دیکله است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و ۲۳۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کَ دِ ] (اِخ) دهی از دهستان خروسلو است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و ۵۸۹ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کُ دَ / دِ شُ دَ ] (مص مرکب) بند شدن. (غیاث) (آنندراج): کنده شده پای و میان گشته کوز سوختهٔ روغن خویشی هنوز.نظامی.
[ کَ دِ ] (اِخ) دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و ۱۴۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ دَ / دِ ] (حامص مرکب) نقشها که به زر و چوب و سنگ و امثال آن کنند. (غیاث). کنده گری. حکاکی. (فرهنگ فارسی معین). عمل کنده کار. (از آنندراج). حکاکی. (ناظم الاطباء). نقش کندن بر ظروف و آ ...
[ کَ هِ ] (اِخ) دهی از دهستان ترک است که در شهرستان ملایر واقع است و ۶۴۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ ] (اِخ) کندکوت . قلعه ای از شمال شرقی جزیرهٔ کوچ و این همان حصاری است که بهیم فرمانروای شهر «انهلواره» یا «نهرواله» چون خبر هجوم لشکر محمود را شنید بدانجا گریخت. سلطان محمود پس از انهلوا ...