[ کَ ] (ص) صاحب عُجْب و تکبر و تجبر و خودستا باشد. (برهان). معجب و خودپسند و خودستا. (از آنندراج). کلیچ. کلج. کلچ. متکبر. خودستا. (فرهنگ فارسی معین). || چرکن اندام. (انجمن آرا) (آنندراج). ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ ] (اِ) نانی باشد که خمیر آن از دیوار تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). || نان بزرگ روغنی را نیز گویند. (برهان). کلیچه. کلوچ. نان ...
[ کَ خِ ] (اِخ) دهی از دهستان شیرگاه است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع است و ۶۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
[ کَ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان فریم است که در بخش دو دانگهٔ شهرستان ساری واقع است و ۱۵۵تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
[ کَ دَ ] (اِ) زاغچه. کلاغ خرد با پر سیاه و سپید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کَلیجدَک در تداول عامهٔ مردم گناباد بر نوعی زاغ اطلاق می شود که پرهای سیاه و سفید دارد و هنگامی که بر بام سرای ...
[ کُ جَ / جِ ] (اِ) جامهٔ پنبه دار آجیده کرده. (ناظم الاطباء). جامهٔ پنبه دار آجیده. کلیچه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیچه شود. || جامهٔ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشن ...
[ کِ شُ دَ ] (مص مرکب) بوسیلهٔ کلید بسته شدن. (فرهنگ فارسی معین). - کلید شدن دندانهای کسی؛ در تداول عامه، چفت شدن دندانهای وی بر اثر سرمای شدید یا نزدیکی مرگ. (فرهنگ فارسی معین). باز نش ...
[ کِ دَ ] (اِخ) دهی از دهستان سرولایت است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و ۵۶۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ کَ ] (اِ) به معنی زنبور باشد. (برهان) (از جهانگیری) (آنندراج). نحل. منج انگبین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): آن میوه که در حلاوتش نیست بدل یارب نرسد به هیچ نوعیش خلل هر دانه از آن تخم، ...
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان گرگن است که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و ۱۹۶ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ کَ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان آواجیق بخش حومهٔ شهرستان ماکو است و ۱۰۵۲ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کِ شِ تَ ] (مص مرکب) آماده کردن کلیشه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیشه شود.