[ کَ کَ ] (اِخ) از طوایف ناحیهٔ بمپور بلوچستان و مرکب از ۳۰۰ خانوار است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۹۹).
لغتنامه دهخدا
[ کَ کَ ] (اِخ) از نواحی اران است. میان آن و سیسجان ۱۶ فرسخ است. (از معجم البلدان).
[ کَ لَ ] (ص نسبی) از روی حقه و مکر. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کَلَک شود. || شخص هرزه. (فرهنگ فارسی معین). هرزه گرد و هرجایی. (ناظم الاطباء). اهل فساد. زن تباه کار. زنی نابسامان. ز ...
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان فعله کری است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و ۳۷۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ گِ ] (اِخ) دهی از بخش صالح آباد شهرستان ایلام است و ۱۷۴ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ گِ ] (اِخ) دهی از دهستان میداود (زیرگچ) است که در بخش جانگی گرمسیر شهرستان اهواز واقع است و ۲۰۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ کَ ] (اِ) کلل. کلکی و جیغه. (ناظم الاطباء). رجوع به کلل و کلکی شود.
[ کُ لْ لی ] (اِخ) دهی از دهستان خان اندبیل است که در بخش مرکزی شهرستان هروآباد واقع است و ۸۳۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کُ لْ لی فُ ] (نف مرکب) آنکه کالاهای بازرگانی را به صورت عمده فروشد. عمده فروش. آنکه اجناس مختلف را به صورت کلی فروشد. مقابل جزئی فروش.
[ کِ لْ ] (اِ) به معنی شخار است که قلیا باشد و بیشتر صابون پزان به کار برند. (برهان). قلیا معرب آن است. (انجمن آرا). اسم فارسی قلی است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به قلیا شود. || به لغت ...
[ کُ لْ ] (ع اِ) جِ کُلیَة. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جِ کلیة. قلوه ها. گرده ها. کُلی ََ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کلیة شود.
[ کُ لْ لی یا ] (ع اِ) جِ کُلّیَّه. چیزهای کلی و همادیان. (ناظم الاطباء). امور کلی. (فرهنگ فارسی معین). مقابل جزئیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نواب و ملازمان او کار شهر می سازند مگر به ...