[ کَ بَ سَ ] (ع مص) رفتن چون رفتن بندی. (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ کَ بَ ] (اِ) جانوری چون مار کوتاه ولیکن دست و پای دارد سبک و زود رود و بیشتر به ویرانه ها بود به دندان هرکه را بگزد دندان در زخمگاه بگذارد. (حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). کربس. (از برهان). ...
[ کِ بِ ] (اِخ) دهی است از دهستان نشتا در شهرستان شهسوار. کوهستانی، سردسیر و سکنهٔ آن ۱۵۰ تن است. شغل اهالی آنجا گله داری است و در زمستان برای تعلیف به حدود دینارسرا و سیاه مشته می روند. ...
[ کَ بُ ] (حامص مرکب) فوتوسنتز عملی است که رستنی های سبز در برابر نور انجام می دهند به این طریق که انیدرید کربنیک را می گیرند و اکسیژن پس می دهند. و نتیجه اش تأمین مواد غذائی مورد نیاز گیا ...
[ کُ بَ / بِ ] (اِ) رستنی و گیاهی که آن را خورند و به عربی حلف گویند. (برهان) (آنندراج). گیاهی مأکول. (ناظم الاطباء). || نی بوریا. (فرهنگ فارسی معین). در فهرست مخزن الادویه آمده «کربه به ...
[ کَ رْ رَ ] (ع اِ) مرة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، کرات. (مهذب الاسماء). || حمله در حرب. ج، کَرّات. (از اقرب الموارد). یک حمله. (منتهی الارب). || باره. دفعه. مر ...
[ کَ ] (اِخ) آل کرت. رجوع به آل کرت و حبیب السیر چ تهران صص ۸۴-۱۱۶ شود.
[ کِ رِ ] (اِخ) جزیره ای است در مدیترانهٔ شرقی متعلق به کشور یونان. این جزیره از تپه های آهکی و کوههای نسبتاً مرتفع که گاه ارتفاع آنها به ۲۴۹۰ متر می رسد تشکیل شده است. جمعیت آن بیشتر ...
[ کَ بَ ] (حامص مرکب) کردبندی. تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباً مساوی. (از فرهنگ فارسی معین). تقسیمات زمین زراعی و باغچه به قطعات مستطیل شکل محدود به مرزهای برآمده از خاک. و رجو ...
[ کَ رْ رَ ] (ع اِ) تثنیهٔ کَرَّة. رجوع به کرة شود. || بامداد و شام. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج).
[ کَ نَ / نِ ] (اِ) مکان و مأوای خروسان و آن به منزلهٔ آشیانه مرغان دیگر را بود. (آنندراج). جای باش مرغان. (ناظم الاطباء): که یارب خروسان بیچاره را ز کرتانه ها گشته آواره را. سیدحسن عطار ...
[ کَ تَ ] (اِ) انگنار. انجنار. (یادداشت مؤلف). انگینار. کنگر فرنگی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به همین کلمات شود.