[ کَ دد ] (ع اِ) شانهٔ سر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مشط الرأس. (تاج العروس). || جواز که در وی چیزی کوبند مثل هاون و مانند آن. (منتهی الارب). آنچه در آن چیزی کوبند مانند هاون. (نا ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (اِ) خانه باشد و به عربی بیت خوانند. (برهان). خانه و آن را کت نیز گویند چه در پارسی تا با دال مبدل می شود. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری): کدخدایی همه غم و هوس است کد رها کن ترا خدای ...
[ کَ ] (اِ) کده. کت. قد. قند. کند. (یادداشت مؤلف). کذ. کث. خانه. بیت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کت و کلمات فوق شود. || (پیشوند) بر سر اسماء درآید و معنی خانه و محل و ده دهد، چون کدخدا ( ...
[ کَ دَءْ ] (ع مص) بانگ کردن گرفتن زاغ که گویا قی می کند در آواز کردن. || کوتاه و ناگوالیده ماندن تره و تباه گردیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ کَ ] (ع اِ) طعام و شراب فراهم آوردهٔ انبار ساخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه از طعام و شراب جمع شود. (از اقرب الموارد). الکُدْیَة.
[ کُ ] (اِخ) نام مردی است. (منتهی الارب).
[ کُ ] (ع اِ) اصل المرعی و آن گیاهی است شکسته و افتاده بر زمین و چون باران بارد ظاهر گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیاه افتادهٔ بر زمین که چون باران بارد ظاهر گردد. (ناظم الاطبا ...
[ کُ ] (اِ) جِ کدام. (یادداشت مؤلف): خون می رود از جسم اسیران کمندش یک روز نپرسد که کیانند و کدامان.سعدی. و رجوع به کدام شود.
[ کِ ] (اِ) سنگی باشد سبز تیره رنگ و آن در سواحل بحور بهم می رسد و خفیف و درشت می باشد. ارباب صنعت آن را بر قلعی طرح کنند. (برهان) (آنندراج).
[ کُ ] (حامص) کدام بودن. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول منطق ابن سینا کدامی را بجای «ای شی ء» و «ایّ» بکار برده و گوید مطلب «ایّ» و آن از کدامی پرسد. (دانشنامه ص ۶۳): و چون نتوانی او ...
[ کُ ] (ص نسبی، ضمیر) از: کدام + ین (پسوند). کدام. کدام یک. (یادداشت مؤلف). از ادات پرسش است و تردید را رساند و همیشه مقدم بر اسم آید. کدامی. (از فرهنگ فارسی معین): گشاده شود کار چون سخت ...
[ کَ نَ ] (ع اِمص) ناکسی و فرومایگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حقارت. ذلت. یقال ما ابین الکدانة فیه. (ناظم الاطباء). زشتی. هجنة. (از اقرب الموارد).