(ق مرکب) از «چون» +«آن». (دکتر معین، حواشی برهان). یعنی چنان. (فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی). به معنی چنان و همچنان و همچو آن باشد. (برهان) (از آنندراج). مخفف چون آن. به معنی مانند آن. (فرهنگ نظ ...
لغتنامه دهخدا
(اِ) چوبی که بدان خمیر نان را پهن میکنند. (ناظم الاطباء). مخفف چوب نان است.
(ق تشبیه) به معنی همچنین و همچو آن باشد (برهان). ظاهراً با «چونین» خلط و تصحیف شده. (دکتر معین حواشی برهان). به معنی همچنین و همچو این باشد. (آنندراج). همچو این. بدین طریق. مثل این و بنابر ...
[ پُ ] (اِخ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومهٔ شهرستان ارومیه. ۳۷۰ تن سکنه دارد. از رودخانهٔ نازلوچای آبیاری میشود. محصولاتش غلات، چغندر، کشمش، حبوبات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا ...
(اِخ) دِهی است از دهستان دولت خانهٔ بخش حومهٔ شهرستان قوچان. ۴۶۳ تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات است. مردمش به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ نَ / نِ ] (اِ) گنده و مقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان ...
[ نِ ] (اِ) (در تداول عامه) مخفف چانه است. چانه. زنخ. (فرهنگ لغات عامیانه، تألیف سیدمحمدعلی جمال زاده).
[ نَ هْ ] (هندی، اِ) آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء): سرخی رویش ز سرخه منکرش چونه و فوفل شده رنگ آورش. خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی). و در نسخهٔ حسی ...
[ رَ ] (اِ مرکب) ظرفی است چوبی مانند سینی که برای صاف کردن برنج از شلتوک و غیره استفاده می کنند و آن را بوسیلهٔ چرخهای آبی از چوب یک تکه درست می کنند. (یادداشت مؤلف).
(ص، اِ) همریشهٔ شبان در پهلوی شوپان در جغتایی کوپان (با واو مجهول) و چوبان (با واو مجهول و باء). (حواشی برهان چ معین). نگهبان گوسفندان و گاوان. کسی که نگاهبان گوسفندان است. نامهای دیگرش ...
[ رَ / رِ ] (اِخ) دهی است از دهستان او باتو بخش دیواندرهٔ شهرستان سنندج. دارای ۱۵۰ تن سکنه. آب آن از چشمه. محصولاتش غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ حُ سِ نَ ] (اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. دارای ۱۱۹ تن سکنه. آب آن از چشمه. محصولش غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).