[ یِ نَ یِ اِ کَ دَ ] (اِخ) آینهٔ سکندری. رجوع به آینهٔ سکندری شود.
لغتنامه دهخدا
[ یِ نَ یِ سِ کَ دَ ] (اِخ) بقول فرهنگ نویسان، نام آینه ای است که بجهت آگاهی از حال فرنگ بر سر منارهٔ اسکندریه [ بمصر ] نهاده بوده است و کشتی های دریا از صد میل راه در آینه دیده میشده، و ...
[ یِ نَ / نِ یِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) دهل یا طبل بزرگ که آن را بر پیل مینواخته اند. و بعضی گفته اند جرس و درای و زنگ است که بر پیل آویزند: از ابر پیل سازم و از باد پیلوان وز بانگ رعد ...
[ یَ / یِ وُ یَ / یِ ] (ق مرکب، از اتباع) در تداول عامه، همگی. بالجمله. جمعاً. این و بس (بطور تحقیر): این روغن آیه و مایه دو سیر بود. آیه و مایه یک تومان دارم.
[ یِ ] (اِ) آییژ. شراره. رجوع به آبید شود. || بویمدران. بویمادران. قیصوم. برنجاسف.
(اِخ) نام دهی به نزدیک غار مومیائی. (برهان). صحیح آبین است: و بقربه قریة تسمی آبین... فینسب الیها و یقال موم آبین... معنی اسمه شمع الماء. (الجماهر بیرونی).
[ نِ جَ ] (اِخ) نام نوا و آهنگی است در موسیقی، منسوب به جمشید پادشاه پیشدادی. || نام لحن دوم از سی لحن باربد. (برهان).
[ مَ حَ لْ لَ ] (اِخ) نام قریه ای به مازندران.
[ مَ / مِ ] (اِ مرکب) نظامنامه. (فرهنگستان).
[ پَ رَ ] (نف مرکب) مطیع. منقاد. تابع. پیرو: عروسانه بر کرسی زر نشست شهنشاه را گشت آیین پرست.نظامی.
[ نَ / نِ ] (اِ) آینه. سان. آئین. طریق. منوال. گونه. حال و صورت. و هرآیینه و هرآینه مرکب از هر و آینه به معنی مذکور است که به صورت مرکبه، معنی در هر حال و بهر طریق و لاجرم (زمخشری) دهد: ند ...