[ اَ نَ ] (اِخ) جَمیل. رجوع به ابونصر غفاری شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ نَ ] (اِخ) حاجب بزمان مسعود غزنوی. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۸۵، ۲۸۶، ۲۹۰، ۳۷۶، ۴۴۵، ۴۵۱، ۴۸۹، ۴۹۲، ۵۱۸، ۵۵۵، ۶۳۹، ۶۴۰ شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) حاجب بن محمود بسفارت از جانب ابوعلی سیمجور نزد فخرالدوله رفت. رجوع به ترجمهٔ تاریخ یمینی چ طهران ص ۱۳۶ و ۱۴۰ و ۲۲۹ و ۲۶۹ شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) حسن بن اسدبن حسن فارقی. رجوع به حسن... شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) حفاظ معروف به کوهین عطّار. رجوع به ابوالمنی ابونصر حفاظ شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) حَمیل یا حُمَیْل. رجوع به ابونصر غفاری شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) خباز. در مائهٔ چهارم هجریه بوده است و از مشایخ کازرگاه هرات است. شیخ الاسلام گوید: که وی مردی بزرگ بود و با قوت نفس. نقل است که وقتی جماعتی از شاگردان وی بحج میرفتند در ...
[ اَ نَ ] (اِخ) الدّبوسی. فقیهی است و او راست: کتابی در علم الشروط و السجلات.
[ اَ نَ ] (اِخ) دیلمی. او راست: مسندالفردوس. و این کتاب را شیخ شهاب الدین احمدبن علی بن حجر العسقلانی مختصر کرده و تسدیس القوس فی مختصر مسند فردوس نام نهاده است.
[ اَ نَ ] (اِخ) زهیربن حسن بن علی سرخسی. رجوع به زهیر... شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) سعدبن ابوالقاسم قطّان حنفی. رجوع به سعد... شود.