[ زَ دَ ] (مص) آزَنْدیدن. آزَنیدن. دوختن بسوزن. کوفتن (؟): عصیب و گرده برون کن تو زود و بر هم کوب جگر بیازن و آکنج را بسامان کن.کسائی.
لغتنامه دهخدا
[ پَ وَ ] (نف مرکب) آزآور.
[ زِ ] (ص) تمام. کامل. تخت. شمرده. اَجْرَد. آزاد. جَرْداء: شش ماهِ آزگار. یک سال آزگار.
[ دَ ] (اِخ) رجوع به آژی ده آک و ضحاک و آک و بیوراسب شود.
[ دَ ] (مص) آژدن. آژیدن. آجدن. آجیدن. || رنگ کردن. و بدین معنی شاید مصحف رزیدن باشد. || آزار دادن. آزردن. (برهان).
(اِ) تنفر و نفرتی که از اقوال و افعال کسی در ظاهر و باطن بهم رسد. (برهان). کراهت. آریغ را هم به این معنی آورده اند، و البته آریغ با راء مهمله صحیح است (فارسی باستانی: اَریکا).
(ع اِ) حیوانی که پوست و موئی نرم دارد و از آن پوستین کنند و نوک دم آن سیاه است. قاقم. || فنک. فنه. فرسان. (زمخشری).
(فرانسوی، اِ) قسمی بازی و قمار با اوراقی مخصوص که شکل خال و شاه و بی بی و سرباز و لکات بر آن است. || تک خال. ورق قمار که یک خال بر آن باشد. - چهار شاهش به چهار آس خوردن؛ به قویتر از خود ...
(هندی، اِ) بزبان هندوستانی، تیرانداز ماهر. (فرهنگ شعوری): تیغ رای تو خود سپر نکند گرچه چرخ فلک شود پرآس.مسعودسعد. || کمان تیراندازان. || امید.
(اِخ) نام قومی از ایرانیان، ساکن قفقاز مرکزی. زبان این مردم لهجه ای از فارسی است و ایشان را ایرُن و اِس و اُسِت نیز نامند. و آنان مردمی قوی با مویهای خرمائی و چشمهای آسمانگونه باشند و در ...
[ سِ بَ رْ ری ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مورْد برّی. مقابل آس بستانی. مورْد اسپرم. برگ آن از آس بستانی زردتر و عریض تر و طرف او تند شبیه بسنان و چوب او صلب تر و بالای آن کمتر از ذرعی. ثمرش ب ...
[ کَ / کِ ] (اِ مرکب) مورْد، یا گیاهی شبیه بکف دست و در طب بکار است و در اعمال قویتر از برگ و ثمر مورْد است.