[ اَ حَ مِ قُ شَ ] (اِخ) جد بهزبن حکیم، نام او معاویةبن حیده است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ حَ یْ یا ] (اِخ) ابن حمادبن ابی حنیفه، امام اعظم است. (ابن الندیم).
[ اَ حَ یْ یا ] (اِخ) سهیم بن نوفل. محدث است و او معروف به ابن عینیّه است.
[ اَ حَ یْ یا نِ تَ ] (اِخ) علی بن محمدبن عباس. اصلاً شیرازی یا نیشابوری یا واسطی یا بغدادی است. محب الدین بن النجار گوید: او صحیح العقیده بود و بعض دیگر نیز چنین گفته اند لیکن متأخرین ا ...
[ اَ ؟ ] (اِخ) قیسی وادعی همدانی. کوفی. از تابعین است. او از علی و از وی ابواسحاق روایت کند. (تاریخ کبیر بخاری).
[ اَ حَ یْ یَ یِ ؟ ] (اِخ) او از ابن عمرو سعد و از او ابوجناب روایت کند. (تاریخ کبیر بخاری).
[ اَ زِ ] (اِخ) ابن ابی یعلی. محدث است. (منتهی الارب).
[ اَ زِ ] (اِخ) ابن یعلی. محدث است.
[ اَ زِ ] (اِخ) جنیدبن علاء. محدث است. (منتهی الارب).
[ اَ لِ ] (اِخ) احول. بروایت جامع الحکایات وی بزمان مهدی خلیفه چندی وزارت رانده است. (از دستورالوزراء خوندمیر).
[ اَ لِ ] (اِخ) اسلم. مولی عمربن الخطاب. تابعی است.
[ اَ لِ ] (اِخ) زیادبن عبداللََّه الصائغ. از مکحول روایت کند.