۱. قومی آریایی که در نواحی غربی ایران، عراق، ترکیه، و سوریه به سر میبرند و به طوایف بسیار تقسیم میشوند. ۲. هریک از افراد این قوم. ۳. [قدیمی، مجاز] چوپان. ۴. [قدیمی] چا ...
فرهنگ فارسی عمید
۱. دره. ۲. زمین پشتهپشته. ۳. بیابان: خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی / بینی عَلَمعَلَم تو به هر دشت و کردری (عنصری: ۳۴۹).
لایق و شایستۀ انجام دادن: خون پیاله خور که حلال است خون او / در کار باده باش که کاریاست کردنی (حافظ: ۹۵۶).
۱. قطعه؛ بخش. ۲. بخشی از کتاب.
= لُغَز
= کردگار
=کَرْت
چرک جامه یا بدن؛ چرک.
= کُرس
۱. چهارپایهای که بر روی آن مینشینند؛ صندلی. ۲. پست؛ شغل. ۳. رشتۀ تخصصی دانشگاه: کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد. ۴. [قدیمی] مرکز شهر، کشور، یا منطقه. ۵. [قدیمی] جای قرار دادن ...
فروتنی.
= کَرَش