کسی که گوشش نمیشنود؛ ناشنوا.
فرهنگ فارسی عمید
= کرایه * کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن؛ ارزش آن را داشتن: اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابنیمین: ۵۱۳).
= کره kore
=تره
گلۀ اسب.
سریعترین نوع شنا که به پشت یا سینه صورت میگیرد و شناگر دستها را از بالای سر در آب فرومیبرد.
۱. (تصوف) کاری خارقالعاده که توسط اولیا و صالحان انجام میگیرد. ۲. بزرگی و ارجمندی؛ داشتن صفات نیک. ۳. سخاوت و بخشندگی. ۴. (اسم) [قدیمی] هدیه؛ تحفه.
۱. جای پایان یافتن چیزی؛ کرانه؛ کنار؛ کناره. ۲. طرف؛ سو؛ جهت. ۳. پایان؛ انتها: غم زمانه که هیچش کران نمیبینم / دواش جز می چون ارغوان نمیبینم (حافظ: ۷۱۶). * کران تا ک ...
۱. ناپسند داشتن؛ ناخوش داشتن؛ ناراضی بودن. ۲. زشتی. ۳. (فقه) اولی بودن ترک عملی در حالی که انجام آن هم منع نشده.
= کراویا
۱. زاغ. ۲. کلاغ.
۱. مزد؛ اجرت. ۲. پولی که مستاجر بابت اجارۀ خانه، مغازه، یا دواب بدهد؛ کرا.