که اندر آن.
فرهنگ فارسی عمید
ظرفی که در آن غله میریزند؛ کندوی غله.
پستاندار علفخوار، از خانوادۀ کیسهداران، بومی استرالیا با دستهای کوتاه و پاهای بلند که در هنگام خطر خیزهای بلندی برمیدارد.
اسب لاغر و مردنی یا تنبل که کاه و جو دادن به او حیف باشد.
کاسته؛ کمشده.
۱. پوچ؛ میانتهی؛ بیمغز؛ مجوف. ۲. سوراخ و شکاف میان درخت.
=کاواک
در آیین زردشتی، کسی که چشم دارد ولی حقیقت را نمیبیند. = کرپان
مربوط به کاوه، شخصیت اساطیری شاهنامه.
۱. ظرفی که در آن شیر گاو را میدوشند؛ گاودوش؛ گاودوشه. ۲. ظرف ماست یا دوغ.
۱. خوشی؛ طرب. ۲. (زیستشناسی) [قدیمی]= چانه١
نوعی حلوای رقیق که با آرد، روغن، شکر، و زعفران تهیه میشود.