موجود؛ حادث.
فرهنگ فارسی عمید
نوعی خاک رس با رنگی سفید که دارای مقدار کمی پتاس است و در چینیسازی به کار میرود.
چشم؛ دیده؛ نظر؛ چشمخانه.
۱. لانۀ پرنده؛ آشیانۀ پرنده: تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی / از آن قرار نکردی در آشیانهٴ پست (انوری: ۵۴۶). ۲. زنبیلی که از سقف آویزان کنند تا کبوتر در آن آشیانه کند.
= کابوک
= کاویدن
هاون سنگی یا فلزی؛ هاون.
= = کات کبود = کات کبود: (شیمی) نمکی آبیرنگ، در آب حل میشود و آن را آبیرنگ میکند. برای رنگ کردن پارچه و دفع آفات گندم و تاک بهطور محلول استعمال میشود؛ سو ...
نوعی برنج که در شوشتر کاشته میشده.
= آبمروارید
۱. فهرست کالاها یا تولیدات یک مؤسسه یا نمایشگاه. ۲. دفترچهای که در آن طرز کار قسمتهای مختلف یک دستگاه توضیح داده میشود.
بیحرکتی و ثابت ماندن دست، پا، یا سایر اندامها، به دلیل سفت شدن ماهیچهها، در بعضی از بیماریها یا در افراد هیپنوتیزمشده.