= توتفرنگی
فرهنگ فارسی عمید
= فلوس۲
تا و شکن در پارچه، لباس، پوست بدن، مو، پوستۀ زمین، یا چیز دیگر؛ تا؛ شکن؛ شکنج؛ چروک. * چین آوردن: (مصدر لازم) = * چین افتادن * چین افتادن: (مصدر لازم) بهوجود آمدن تا و شکن در چیزی ...
۱. = چیدن ۲. چیننده (در ترکیب با کلمه دیگر): خوشهچین، گلچین. ۳. چیده (در ترکیب با کلمه دیگر): دستچین. ۴. (اسم مصدر) عمل چیدن: چین بهاره.
۱. چروک داشتن و ناهموار بودن سطح چیزی. ۲. (زمینشناسی) ناهمواریهایی که در اثر فشار و تغییرات طبیعی در سطح زمین بهوجود آمده است.
ویژگی پارچه یا لباسی که چین و شکن داشته باشد؛ دارای چین.
چهاردهمین حرف الفبای فارسی؛ ژِ. δ در حساب ابجد: «۷ ».
نام حرف و واج «ژ»
۱. سرشک آتش؛ قطرۀ آب که هنگام سوختن هیزم تر از آن میچکد. ۲. شرارۀ آتش. ۳. (زیستشناسی) بومادران.
۱. قطرهای که روی برگ گل یا گیاه قرار میگیرد؛ شبنم: ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحر / راست چون عارض گلبوی عرقکردۀ یار (سعدی۲: ۶۴۶)، ژاله بر گل فتاد چون عرقی / که ب ...
گیاهی خودرو با برگهایی شبیه پنجۀ زاغ که در طب قدیم به کار میرفت.
مٲمور حفظ نظم و آرامش در روستاها و راههای خارج شهر؛ امنیه.