نام حرف و واج «ژ»
فرهنگ فارسی عمید
نخستین سطح نحوی در نظریۀ حاکمیت و مرجعگزینی [زبانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
(ژِ ئُ) [ فر. ] (اِمر.) دانشی که به مطالعة نیروهای فیزیکی و جریانات داخلی زمین میپردازد.
فرهنگ فارسی معین
علم نگاشتبرداری و تحلیل اندازهگیریهای خواص فیزیکی در چاه آزمایش [ژئوفیزیک]
زمین شناسی
فرهنگ واژههای سره
[ لُ نِ ] (اِخ) رجوع به یابلنک شود.
لغتنامه دهخدا
۱. سرشک آتش؛ قطرۀ آب که هنگام سوختن هیزم تر از آن میچکد. ۲. شرارۀ آتش. ۳. (زیستشناسی) بومادران.
(اِ) داروئی است که آن را بوی مادران گویند. (برهان). رجوع به بوی مادران شود. || سرشک آتش و آن قطره های آب است که از هیزم تر در وقت سوختن می چکد. شرارهٔ آتش. ابیز. (برهان).
[ تی ] (اِخ) نام شهری است به اسپانیا بر مصب مونت سا و در طرف راست ژوکار. این شهر را سان فلیپ دوژاتیوا نیز گویند.
(اِخ) نام خلیجی از خلیجهای آلمان در دریای شمال که بندر ویلهلمشافن بر ساحل آن است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.