= خرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
۱. گیاهی صحرایی با برگهای کوچک دندانهدار و گلهایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید، یا سرخ کمرنگ. بیشتر در کشتزارها میروید و روی زمین میخزد یا به گیاه&z ...
دستهای از پروانهواران که میتوانند به گیاهان دیگر بپیچند، مانند باقلا، خلر، ماش، و عدس.
۱. پیچوتاب خوردن. ۲. حلقه زدن. ۳. چرخیدن. ۴. پیچ خوردن چیزی به گرد چیز دیگر. ۵. (مصدر متعدی) درنوردیدن؛ درنوشتن؛ لوله کردن؛ پیچ دادن.
پیجامه.
قاصد؛ چاپار؛ نامهبر: کار پیکان نامه بردن دان و بس / پیک را کی نامهخوان دانستهاند (خاقانی: ۴۸۰).
در ورقبازی، نقشی که خالهای آن به شکل سر پهن نیزه یا گلابی است: تکخال پیک؛ بیبی پیک.
پیکارجوینده؛ جنگجو؛ رزمجو.
آنکه جنگ و پیکار را دوست دارد؛ جنگجو؛ پیکاردوست.
پیکار کشنده؛ پایدار و بردبار در پیکار.
قطعۀ فلزی نوکتیزی که بر سرِ تیر یا نیزه نصب کنند.
ویژگی نوعی لعل و فیروزه، به شکل پیکان.