کسی که به عهدوپیمان خود عمل نکند؛ پیمانشکن؛ عهدشکن.
فرهنگ فارسی عمید
بادهپرست؛ میپرست؛ بادهخوار.
شغل و عمل پیمانکار.
۱. اندازهگیرنده. ۲. وزنکننده؛ پیمانهکننده.
= پیغمبر
پارهدوزی؛ شغل و عمل پینهدوز.
پینهدوز؛ وصلهکننده.
آشی که در آن کشک ریخته باشند؛ آش کشک.
= پینو
بافت چرب و سفیدرنگی که در بدن انسان و بعضی حیوانات تولید میشود. * پیه آوردن: (مصدر لازم) ۱. انباشته شدن چربی در عضوی از بدن. ۲. [مجاز] چاق شدن. * پیه چیزی را به تن (بدن) خود مالی ...
۱. = پیوسیدن ۲. (اسم مصدر) امید؛ انتظار.
۱. بههمرسیده؛ بههمچسبیده؛ پیوندکردهشده. ۲. (قید) همیشه؛ دائم.