[ وَ ] (اِخ) دهی از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد. واقع در ۴۵ هزارگزی جنوب باختری سپید دشت و ۱۵ هزارگزی باختر ایستگاه کشور. کوهستانی. معتدل. مالاریائی. دارای ۲۸۰ تن سکنه. آب آنجا از ...
لغتنامه دهخدا
[ پَ / پِ وَ ] (ن مف مرخم، ق) مخفف پیوسته. همیشه. دایم. دایماً: چون چاشت کند بخویشتن پیوست تو ساخته باش کار شامش را.ناصرخسرو. لیک رازی است در دلم پیوست روز و شب جان نهاده بر کف دست.سنائی. ...
نگارۀ یک تابع پیوسته از بازۀ واحد به فضای اقلیدسی دوبعدی [ریاضی]
واژههای مصوب فرهنگستان
بازچینش اجزای دستساختهها و بومساختهها درکنار هم برای ارزیابی یکپارچگی نهشتههای باستانشناختی [باستانشناسی]
[ پَ / پِ وَ تَ ] (ص لیاقت) ازدر پیوستن. که پیوستن تواند. درخور پیوستن.
۱. بههمرسیده؛ بههمچسبیده؛ پیوندکردهشده. ۲. (قید) همیشه؛ دائم.
فرهنگ فارسی عمید
[زبانشناسی] دارای پیوستگی|||[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی الحاقی که در آن قطعات همسان گیاه بهطور سطحی به یکدیگر متصلاند و بهسادگی از هم جدا میشوند [ ...
[ پَ / پِ وَ تَ / تِ ] (ن مف) متصل. ملصق. بهم بسته. بلافصل. بی فاصلهٔ مکانی. پیوندکرده شده. موصول. مرصوص. مربوط. ملتصق. بیکدیگر دوسیده. ملحق. لاحق. ملحق شده : جنیانجکث، قصبهٔ تغزغز است... و ...
[ پَ / پِ وَ تَ / تِ دَ ] (مص مرکب) دوم. دوام. همیشه بودن: لسم؛ پیوسته بودن به راهی. ملازمة، لزام؛ پیوسته بودن با چیزی یا با کسی و همیشگی کردن بر آن. لحلحة؛ پیوسته بودن بجائی. (منتهی الارب ...
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- متصل شدن، مربوط شدن.۲- دوام یافتن.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.