پیر فرتوت؛ پیر سفیدمو. δ بیشتر دربارۀ زنان میگویند.
فرهنگ فارسی عمید
طعامی که در سفره یا دستمال ببندند و از جایی به جای دیگر ببرند؛ پدمه.
به طریق پیرمریدی؛ مانند ارادت مرید نسبت به پیر و مرشد.
مانند ارادت مرید نسبت به پیر و مرشد.
= پیراهن
۱. کیسه. ۲. کیسۀ پول.
= بوقلمون
خوشطالع؛ خوشاقبال.
پیروزطالع؛ خوشبخت؛ خوشطالع.
۱. توٲم با پیروزمندی. ۲. (قید) با حالت پیروزمندی.
= فیروزه
فرش پیروزهرنگ.