کسی که از حد درمیگذرد؛ تندرو؛ افراطکننده.
فرهنگ فارسی عمید
پیگذارنده؛ پایهگذار؛ بنیانگذار.
۱. ساقۀ زیرزمینی، مدور، خوراکی، و لایهلایۀ گیاه پیاز به رنگ سفید، قرمز، یا زرد. ۲. گیاه علفی این ساقه با برگهای نوکتیز و گلهای سفید مایل به سبز. ۳. ساقۀ زیرزمینی ...
اشکنه که با آب، پیاز، و روغن طبخ کنند.
نوعی گچبری و مقرنسکاری؛ آهوپا.
پیدرپی؛ پشتِ سر ِهم؛ دنبال ِهم.
ظرف فلزی برای نفت یا روغن؛ چلیک.
= بید۲
۱. چرک؛ شوخ؛ وسخ. ۲. فضله؛ براز؛ مدفوع. ۳. فضلۀ مرغ: درآمدم پس دشمن چو چرغ وقت شکار / چو چرز برزد نا گه به ریش من پیخال (مسعودسعد: ۲۶۷).
۱. درهمپیچیده. ۲. پیچیده.
حالت و چگونگی پیخته.
آشکارکننده؛ ظاهرکننده.