صاحب مال و ثروت بسیار؛ دارای زروسیم بسیار.
فرهنگ فارسی عمید
پرآز؛ آزوَر؛ حریص.
۱. پرهوس. ۲. پرآرزو.
پرعدل؛ پر از عدلوداد.
بسیاردانا، عاقل، و هوشیار؛ بسیاردان.
۱. دارای سود بسیار. ۲. کاری یا جایی که درآمد بسیار دارد.
شجاع؛ دلیر؛ دلاور؛ باجرئت؛ نترس: فروهشته بر سر دو مشکین کمند / که کردی بدان پردلان را به بند (فردوسی۲: ۲۵۶۴).
بسیاردونده.
آنچه دوام بسیار داشته باشد.
۱. شب گذشته. ۲. پریشب: پردوش و پرندوش چسان بود خرابات / گویید و مترسید اگر مست خرابید (مولوی: لغتنامه: پردوش).
لغز؛ چیستان: ز پردکهای دورادور بسته / که از فکرش دل داناست خسته (امیرخسرو: لغتنامه: پردک).
= پردگی