۱. نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی؛ نهایت؛ انتها. ۲. بخش آخری هرچیز. ۳. [قدیمی] بخش پایینی هر چیز: سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی: ۲/۳۴۱).
فرهنگ فارسی عمید
تهماندۀ آب؛ باقیماندۀ آب در ته ظرف یا در گودال؛ پسآب.
رسالهای که دانشجویان پس از فارغالتحصیلی در موضوعی خاص مربوط به رشتۀ دانشگاهی خود مینویسند.
شهری که مرکز سیاسی یک کشور، محل اقامت پادشاه یا رئیسجمهوری و هیئت دولت باشد.
۱. ایستادگی؛ مقاومت. ۲. استواری.
= پاافزار
= پوپیتر
۱. هر چیز شبیه پا: پایهٴ میز، پایهٴ صندلی. ۲. [مجاز] پی؛ بنیاد؛ شالوده. ۳. قاعده؛ اساس. ۴. [مجاز] قدر؛ مرتبه. ۵. درجۀ کارمند در اداره؛ رتبه. ۶. زینه؛ پله. * پایهپایه: ۱. پله& ...
صاحبمنصب؛ صاحبپایه؛ پایهور.
پیرایه؛ زیور.
۱. قسمت پایین بدن از کمر تا پا. ۲. قسمت پایین لباس.
کنیز؛ خدمتکار؛ پرستار؛ بالینپرست.