اسم اشاره؛ این؛ اشاره به شخص یا شیء نزدیک.
فرهنگ فارسی عمید
لفظی که هنگام راندن کسی یا حیوانی میگویند.
هروقت؛ هرلحظه؛ هردم.
هرآنچه او را؛ هرآن چیز که او را: بفرمود تا پهلوان سپاه / بخواهد هرآنچش بباید ز شاه (فردوسی: ۷/۵۰۴).
گلولهها و میخهای طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند: از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱: ۲۷)، ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبتها روان با ...
۱. هراسیدن. ۲. (اسم، اسم مصدر) بیم؛ ترس؛ خوف.
ترسیدن؛ واهمه کردن: بنایی که محکم ندارد اساس / بلندش مکن ور کنی زاو هراس (سعدی۱: ۹۸).
قی کردن.
۱. (نظامی) = طلایه ۲. پیشتازان سپاه تاتار.
= هره۲
فتنه؛ فساد؛ آشوب.
همهجا.