۱. آگاهتر. ۲. معروفتر؛ شناختهشدهتر؛ شناساتر.
فرهنگ فارسی عمید
عزیزتر؛ گرامیتر؛ ارجمندتر.
عزت دادن؛ عزیز شمردن؛ گرامی داشتن؛ ارجمند کردن.
روانه کردن؛ فرستادن.
۱. (حقوق) عاجز بودن از ادای دین بهواسطۀ فقر و تهیدستی. ۲. [قدیمی] تنگدست شدن؛ نیازمند شدن؛ به سختی افتادن.
= عصر۱
= عِطف
۱. بزرگ گردانیدن؛ بزرگ شمردن؛ بزرگداشت. ۲. به بزرگی ستودن.
= عِلق
۱. برتر. ۲. (اسم) هشتادوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۹ آیه. ۳. [قدیمی] بلندتر؛ بالاتر.
= عَمر
= عم