تصنیفکننده؛ نویسندۀ کتاب.
فرهنگ فارسی عمید
۱. دارای تصویر. ۲. [قدیمی] دارای شکل و صورت.
۱. اصابتکننده. ۲. راستودرستعملکننده؛ راستکار. ۳. راستودرستگوینده.
ماتمزدگی؛ در رنج و بلا بودن.
با هم مخالفت کردن؛ خلاف کردن.
توابع یک شهر یا ناحیه.
= مضمون
= مضیق
ضبطشده؛ نگهداشتهشده؛ بایگانیشده.
نالهکننده.
ضرررساننده؛ زیانآور.
ضرر؛ زیان؛ گزند.