محرومی؛ محروم بودن؛ نامرادی.
فرهنگ فارسی عمید
= محرک
اندوهگین؛ اندوهناک.
۱. نیکوییکننده؛ نیکوکار. ۲. از نامهای خداوند.
۱. چیزی که وجود و اثر آن احساس شود؛ حسشده. ۲. [مجاز] نمایان؛ معلوم؛ آشکار.
۱. جای گرد آمدن مردم در روز رستاخیز. ۲. [مجاز] غوغا؛ جنجال. ۳. (صفت) [عامیانه] بسیارعالی و خوب. ۴. روز رستاخیز.
پُر؛ انباشته؛ آکنده.
۱. دانشآموز؛ شاگرد مدرسه. ۲. [قدیمی] محقِّق. ۳. [قدیمی] تحصیلدار؛ مٲمور وصول.
۱. مربوط به محصل. ۲. (حاصل مصدر) شغل و عمل محصل.
= محصنه
زن شوهردار.
دروشده (زراعت).