ظرفی که در آن آجیل بریزند.
فرهنگ فارسی عمید
فروشندۀ آجیل؛ کسی که آجیل درست میکند یا آجیل میفروشد.
= آخور
آنکه به عاقبت کاری بیندیشد و نتیجۀ آن را از پیش دریابد؛ عاقبتاندیش: آخر هر گریه آخر خندهایست / مرد آخربین مبارک بندهایست (مولوی: ۶۸).
۱. دست آخر؛ پایان کار. ۲. (اسم) پایین اتاق؛ صف نعال. ۳. نوبت آخر. ۴. سرانجام.
رئیس و بزرگتر کارکنان اسطبل؛ میرآخور؛ آخوربد.
کسی که در طویله اسبها را پرستاری میکند و خوراک آنها را میدهد؛ مهتر.
۱. ملاّ. ۲. معلم. ۳. عالِم روحانی؛ واعظ و پیشوای مذهبی.
۱. عادات و رسوم که در یک جامعه پذیرفته شده. ۲. [جمعِ ادب] روشهای نیکو.
نسبت میان دو تن که یک نام داشته باشند؛ همنام؛ هماسم.
مادهای جویدنی، مانند سقز، که از نوعی صمغ و همچنین شکر، اسانس، و سایر افزودنیها تهیه میشود.
= جزیره