۱. جایگاه؛ قدر؛ مرتبه؛ منزلت. ۲. حد؛ اندازه؛ درجه.
فرهنگ فارسی عمید
پیوسته بر کاری بودن؛ در کار مواظبت کردن.
تار سوم از تارهای عود.
کیسهای ماهیچهای در لگن خاصره که ادرار در آن جمع میشود؛ آبدان.
۱. [مقابلِ منفی] نشاندهندۀ وجود چیزی. ۲. نشاندهندۀ قبولی؛ حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی. ۳. خوب؛ سودمند؛ خوشایند. ۴. ویژگی عددی که از صفر بزرگتر باشد. ۵. (اسم) (ریا ...
کاسه یا طاسی که در آن ترید میکردند.
آلتی که با آن چیزی را سوراخ کنند؛ مته.
۱. گرانبار. ۲. گرانبار از وام.
۱. میوهدهنده. ۲. [مجاز] نتیجهبخش؛ بافایده.
۱. (ادبی) در عروض، ویژگی مسمطی که هر بند آن هشت مصراع دارد. ۲. (اسم) (ریاضی) [قدیمی] هشتگوشه. ۳. [قدیمی] هشتتایی. ۴. [قدیمی] گرانبها؛ باارزش.
تار دوم عود.
۱. (ادبی) در نحو عربی، اسمی که بر دو کس یا چیز دلالت میکند، مانندِ زوجین. ۲. (قید) [قدیمی] دوباره.