حالتی که مایعی یکباره نوشیده شود؛ نه به جرعه. * لاجرعه نوشیدن: به یکبار نوشیدن تمام مایعی که در ظرف باشد.
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زمینشناسی) سنگ معدنی به رنگ آبی آسمانی یا آبی پررنگ که ساییدهشدۀ آن در نقاشی به کار میرود و در طب قدیم هم استعمال میشد. ۲. (صفت) به رنگ لاجورد؛ آبی ...
"
پینه؛ پاره.
گلی زینتی به رنگهای زرد، قرمز و نارنجی با بوتهای کوتاه، بالارونده و برگهای درشتِ گرد. * لادن سیبی: (زیستشناسی) یک قسم لادن که ریشهاش دارای غدههایی شبیه ...
۱. آنچه وجودش برای بودن چیزی یا پدید آمدن وضعیتی مورد نیاز است. ۲. (صفت) [قدیمی] = لازم
۱. مادۀ هر حیوان. ۲. سگ ماده. ۳. (اسم مصدر) نوازش عاشقانه. * لاس زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ۱. از پی ماده رفتن حیوان نر. ۲. دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن؛ لاسیدن.
نوعی ابریشم پست؛ ابریشم نخاله؛ کژ: از چه خیزد در سخن حشو؟ از خطابینیّ طبع / وازچه خیزد پرزه بر دیبا؟ ز ناجنسیّ لاس (انوری: ۲۶۳).
۱. مادۀ جامد، قابل ارتجاع وانعطافپذیر که در تهیۀ روکش چرخ وسایل نقلیه و مانند اینها کاربرد دارد. ۲. رویۀ چرخ اتومبیل و وسایل نقلیه؛ تایر.
= لاس۱ * لاس زدن
۱. ‹لش› جسد حیوان مرده؛ مردار: بر این زمین که تو بینی ملوکطبعانند / که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش (سعدی۲: ۴۶۳). ۲. (صفت) پست؛ زبون. ۳. (صفت) لاغر. ۴. (صفت) هیچوپوچ.
تاراج؛ غارت؛ چپاول. * لاش کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] غارت کردن چیزی، بهخصوص چیزهای خوردنی، از قبیل میوۀ درخت و خوراکهای روی سفره؛ لاشیدن: ای پسر گر دل و دین ...