به چنگ؛ میان دست. * فراچنگ آوردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] به چنگ آوردن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. یاد گرفتن؛ آموختن. ۲. گرفتن. ۳. تصرف کردن. ۴. [قدیمی] برداشتن. ۵. احاطه کردن.
درککردهشده؛ دریافتشده.
= فریضه
= فروار
= فربه
= فرفیون
تار؛ تارجامه.
تندتند؛ بهشتاب.
سرگینی که در شکمبه باشد: شیرخواری را به تقریر آوَرَد / وز میان فرث و دَم شیر آورد (عطار۲: ۱۱۹).
آنکه از دادگاه تقاضای تجدیدنظر میکند؛ مستدعی تمیز.
۱. شاد شدن؛ شادمان شدن. ۲. شادی؛ شادمانی؛ سرور.