= شپل
فرهنگ فارسی عمید
سوت زدن؛ صفیر زدن.
= عقعق
هر حیوانی که آن را با تیر زده یا با دام میگیرند؛ حیوان صیدشده؛ نخجیر؛ صید.
۱. شکارافکننده؛ ویژگی آنکه حیوانی را با تیر میزند و بر زمین میافکند. ۲. چابک و چالاک در شکار کردن.
= شکارگاه
کسی که پیشهاش شکار کردن جانوران است؛ شکارگر؛ شکارگیر؛ صیاد.
۱. ویژگی آنچه در شکار به کار میرود: تفنگ شکاری، پرندۀ شکاری، باز شکاری، سگ شکاری. ۲. شکارکننده.
شکار کردن؛ صید کردن.
صدای پا هنگام راه رفتن.
۱. = شکافتن ۲. شکافنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خاراشکاف، کوهشکاف. ۳. (اسم) ‹اشکاف، کاف› چاک؛ رخنه؛ درز؛ تراک. ۴. (اسم) [قدیمی] کلاف ابریشم: شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / م ...