کشتی کوچک؛ کرجی. * زورق زرین: [قدیمی، مجاز] خورشید. * زورق سیمین: [قدیمی، مجاز] ماه.
فرهنگ فارسی عمید
۱. نهر؛ رودخانه؛ جوی. ۲. زرداب: دلی که پر از زوغ هجران بُوَد / ورا وصل معشوقه درمان بُوَد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).
زمخت؛ گس.
۱. آب سیاه. ۲. مرکب سیاه برای نوشتن.
۱. هیئت؛ شکل. ۲. شکل لباس؛ طرز پوشاک.
= زیاندن
چیزی که سبب زیان و خسارت و آسیب شود؛ آنچه ضرر برساند؛ زیانآورنده.
کسی که از کار خود زیان ببرد؛ ضررکننده؛ زیانبرنده؛ زیانگر.
۱. زیبنده؛ نیکو؛ خوب. ۲. [مقابلِ زشت] خوشنما؛ خوبرو؛ خوشگل.
ویژگی اسب و استر تندرو.
۱. [مقابلِ بالا و زبر] پایین؛ ته. ۲. علامتی به شکل «ـِ» که در پایین حرف گذاشته میشود؛ کسره. ۳. (صفت) [مقابلِ بم] (موسیقی) صدای پست و نازک؛ صدای باریک. * زیر لب: [مجاز] سخن ...
شلوار؛ زیرشلواری.