گیاهی خودرو، با برگهای ظریف و بریده، گلهای سفید، و دانههای زردرنگ که برای تهیۀ اسانس از آن استفاده میشود؛ نانخواه.
فرهنگ فارسی عمید
۱. (موسیقی) تار ساز. ۲. رودۀ تابیده که به کمان میبستند؛ چلۀ کمان. ۳. [قدیمی] رشتۀ باریک تابیده از رودۀ گوسفند، ابریشم، یا فلز.
۱. (زمینشناسی) آب زیرزمینی که از زمین یا شکاف سنگ تراوش میکند. ۲. (بن مضارعِ زهیدن) = زهیدن ۳. (اسم مصدر) [قدیمی] زایش. ۴. [قدیمی] نطفه. ۵. [قدیمی] بچه. ۶. (زیستشناس ...
کسی که پیشهاش تابیدن زه و درست کردن رشتۀ تابیده از رودۀ گوسفند یا حیوانات دیگر است.
ازپادرآمده؛ از زیر بار دررفته.
۱. گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی. ۲. باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود: صد سبو را بشکند یک پارهسنگ / وآب چشمه میزهاند بیدرنگ (مولوی: ۶۶ ...
۱. نخواستن چیزی و ترک کردن آن. ۲. اعراض کردن از دنیا و به عبادت پرداختن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.
۱. داروی کشنده؛ هر دارویی که جانداری را هلاک کند؛ سم. ۲. مادهای که از نیش برخی حشرات مانند زنبور، مار، عقرب، و امثال آنها تراوش میکند.
زهرآلود؛ زهردار؛ آمیخته به زهر.
= ازهر
خنده از روی خشم و غضب: بخندید و گفت اندر آن زهرخند / که افسوس بر کار چرخ بلند (نظامی۵: ۸۱۵).
پادزهر؛ پازهر؛ داروی ضد زهر.