۱. کسی که به مقتضای وقت و زمان کار میکند و وقت را غنیمت میشمارد؛ فرصتطلب. ۲. (تصوف) ویژگی صوفیای که به زمان حال و گذشته توجه نمیکند و تنها به واردات غیبی توج ...
فرهنگ فارسی عمید
= ابن * ابنای بشر: آدمیزادگان. * ابنای جنس: [قدیمی] همجنسان. * ابنای روزگار (عصر، زمان، دهر): [قدیمی، مجاز] مردم همعصر؛ مردم روزگار.
۱. میل جنسی مرد برای مفعول واقع شدن. ۲. (صفت) مبتلا به ابنه.
۱. مبهم بودن. ۲. پیچیده بودن. ۳. (اسم) (ادبی) در بدیع، به کار بردن کلماتی در نظم یا نثر که احتمال دو معنی متقابل داشته باشد، یعنی هم مدح باشد و هم ذم، مانندِ این شعر: ای خواجه ضیا شود ز ...
= باب۲
۱. پدر بشر؛ پدر آدمیان؛ اولین آدم. ۲. کنیۀ حضرت آدم.
خروس.
۱. = بی: ابیکرانه، ابیرنج، ابیدانشان بار تو کی کشند/ ابیدانشان دشمن دانشند (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۲). ۲. (حرف اضافه) = بی: جوان گرچه دانا بُوَد با گهر ...
مربی؛ للـه؛ نگهبان؛ محافظ.
گازی فرّار، بیرنگ، بیبو، و قابل اشتعال که به عنوان سوخت و نیز در بعضی از یخچالها به عنوان عامل سرمازا به کار میرود.
۱. رشوه. ۲. باج؛ خراج.
۱. (سیاسی) مردمی که به لحاظ حقوقی در یک کشور زندگی میکنند. = تبعه ۲. [قدیمی] = تابع