بزرگترین مرواریدهای تاج؛ مروارید درشتی که بر تاج پادشاهی نصب میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
=درجه
جعبۀ کوچکی که در آن جواهر و زینتآلات زنانه یا عطر و چیزهای خوشبو بگذارند؛ صندوقچه.
تقسیم کردن چیزی به چند درجه یا طبقه.
زنبور سیاه.
سزاوار؛ شایسته؛ مناسب؛ لایق.
دردناک؛ دردمند.
۱. دارای در: جعبهٴ دردار. ۲. (اسم، صفت) = دربان
۱. سختی و بلا. ۲. کار سخت. ۳. (صفت) پیر؛ کلانسال.
۱. خورندۀ درد؛ دردمند. ۲. فقیر؛ مستمند.
درحال؛ فیالحال؛ فوری؛ فوراً؛ بیدرنگ.
بیمار؛ ناخوش؛ علیل؛ کسی که درد یا مرضی دارد.