۱. سوزاندن. ۲. سوختن. ۳. سوختگی. ۴. خراشیدن. ۵. ساییدن؛ سوهان کردن.
فرهنگ فارسی عمید
کیسهای چرمی که در آن زر و سیم ریخته و بهکمر میبستند؛ چنته؛ همیان؛ خرمدان و چرمدان.
= حرب
شغل و عمل حروفچین.
فرقهای مذهبی که برای حروف و حساب جُمّل تٲثیر و ارزش بسیار قائل بوده و معنیهای شگفتانگیز برای آیههای قرآن و سخنان پیغمبر اسلام بیان میکردند.
= حرکت
۱. تغییر مکان دادن: فردا حرکت خواهم کرد. ۲. [مجاز] رفتار: حرکت بیادبانه. ۳. جنبش. ۴. (ادبی) هریک از سه علامت نوشتاری واکههای کوتاه، شامل -َ ،-ِ، و-ُ. =حرکت انتقالی: (نجوم) ...
۱. غذایی که از آب، نشاسته، شکر، و مغز بادام برای افراد مریض تهیه میشود. ۲. [قدیمی] قطعۀ حریر. ۳. [قدیمی] جامۀ ابریشمی.
۱. تنگ اسب. ۲. هرچه با آن چیزی را میبندند.
گوشهای در دستگاههای سهگاه و چهارگاه.
۱. اندازه گرفتن به حدس و تخمین؛ دید زدن. ۲. برآورد کردن حاصل مزرعه یا میوۀ درخت.
۱. هوشیاری و آگاهی؛ دوراندیشی در امری. ۲. استوار کردن و محکم کردن کاری.