در مقام انکار به کار برده میشود؛ مبادا؛ هرگز: حاشا که من از جوروجفای تو بنالم / بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت (حافظ: ۱۹۶). * حاشا کردن: (مصدر متعدی) انکار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. لبه و کنارۀ چیزی. ۲. توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی. ۳. نقشونگار و زینتی که بهصورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته میشود. ۴. [مجاز] موضوع غیر اصلی و فر ...
دوختن حاشیه بر جامه، پارچه، و مانند آن.
۱. محصورکننده؛ درحصارکننده. ۲. بازدارنده. ۳. شمارنده.
۱. غذای سادهای که سریع آماده میشود. ۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] حضور.
قوهای در انسان و بعضی حیوانات که مطالب و حوادث را به یاد نگهمیدارد؛ استعداد ذهن برای بهیاد آوردن مطالب و حوادث؛ قوۀ ذاکره؛ یاد.
مجتمع؛ فراهم.
زمانی که در آن هستیم؛ الحال؛ فیالحال؛ اکنون؛ این زمان.
آراسته.
سپاسگزار.
حاکم بودن؛ حکمرانی.
حکایتکننده؛ روایتکننده؛ بیانکننده.