(از ع، ق، اِ) اکنون. کنون. اینک. نَک. نون. الآن. امروز. ایدر. ایمه. همیدون. ایدون. فی الحال. این زمان. در همین وقت. در همین حال. در همین زمان : دروغی که حالا دلت خوش کند به از راستی کت مشو ...
لغتنامه دهخدا
(ق مر.) (عا.) مأخوذ از عربی به معنی به این زودی.
فرهنگ فارسی معین
(اِخ) لقب ابوعبداللََّه احمدبن محمدبن اسحاق بن ابراهیم همدانی، معروف به ابن فقیه. رجوع به احمدبن محمدبن اسحاق و به ابن الفقیه در همین لغت نامه شود.
[ مُ ] (ع مص) خوش طبعی کردن با کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج). خوش طبعی کردن با کسی و بطور مهربانی با او رفتار کردن. (از ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.