۱. فرد یا گروهی که اقدام به ترور کند؛ آدمکش. ۲. فرد یا گروهی که ترور را شیوۀ مناسبی برای نیل به اهداف خود میدانند.
فرهنگ فارسی عمید
روش کسانی که آدمکشی و تهدید مردم و ایجاد خوف و وحشت را به هرطریقی که باشد برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود از قبیل تغییر حکومت یا در دست گرفتن زمام امور به کار میگیرند.
جلسه؛ نشست.
= تَرْف
= قرهقروت: چو نوشیدم ز تتماجش فروکوبید چون سیرم / چو ترپک رو ترش کردم کز آن شیرین بریدستم (مولوی: رشیدی: ترپ).
۱. وا گذاشتن؛ ول کردن؛ رها کردن. ۲. دست برداشتن از کاری.
۱. کلاه آهنی که در جنگ بر سر گذارند؛ کلاهخود؛ مغفر. ۲. درز کلاه یا تکههای پارچه که به کلاه دوخته شود. ۳. نوعی کلاه درویشی که دوازده ترک دارد و هر ترک نشانۀ ترک یک فعل ناشایست ...
۱. شکاف؛ رخنه. ۲. (اسم صوت) ‹تراک، طراق، تراغ› صدایی که از شکستن یا ترکیدن چیزی برآید. ۳. [قدیمی] خندقی که گرداگرد حصار و قلعه حفر کنند.
۱. جایی در اتومبیل و سایر وسایل نقلیه که بار را در آنجا میبندند. ۲. [قدیمی] دوال چرمی که در عقب زین اسب آویزان میکنند برای بستن چیزی.
عنوانی برای زنان؛ بانو؛ بیبی؛ خاتون؛ بیگم؛ ارجمند: کار ترکان است نی تَرکان برو / جای تَرکان هست خانه، خانه شو (مولوی: ۸۲۶).
= ترکان
کرمی که به شکل رشتۀ بسیارباریک و به طول چند میلیمتر در دستگاه گوارش و ماهیچههای خوک پیدا میشود و هرگاه انسان چنین گوشتی را که خوب پخته نشده باشد بخورد، به آن مبتلا می ...