نیکورو؛ زیبا؛ خوبرو.
فرهنگ فارسی عمید
طرفۀ روزگار.
عوض؛ جانشین.
شوم؛ نامبارک؛ نحس.
۱. واضح؛ آشکار. ۲. (فلسفه) ویژگی آنچه دانستن آن محتاج تفکر نباشد.
بدحال شدن؛ ژولیدههیئت شدن.
بعضی از اندامهای گیاهی مانندِ تخم، غده، یا پیاز که گیاه جدیدی از آن میروید؛ تخم؛ دانه.
گیاهی خودرو با گلهای زردرنگ و دانههایی به شکل لوبیا که مصرف دارویی دارد؛ بنگدانه؛ ژوسکیام.
۱. خشمگین شدن. ۲. شوروغوغا کردن: برآشوبد ایران و توران به هم / ز کینه شود زندگانی دژم (فردوسی: ۲/۳۱۱).
۱. بالاآمده؛ برجسته؛ ورمکرده. ۲. [قدیمی، مجاز] مشهور؛ معروف.
تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی؛ تخمین. * برآورد کردن: (مصدر متعدی) ۱. قیمت کردن. ۲. سنجیدن.
۱. بالابردهشده. ۲. رواشده. ۳. پرورده. ۴. (اسم) بنای مرتفع: به درگاه شاه آفریدون رسید / برآوردهای دید سرناپدید (فردوسی: ۱/۱۱۱). ۵. [قدیمی] آنکه زیردست پادشاهی ی ...