[ بَ ] (ع مص) کاشتن زمین را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تخم در زمین انداختن. (از اقرب الموارد). تخم اندر زمین افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). تخم کاشتن. (یادد ...
لغتنامه دهخدا
[ بَ ] (ع اِ) دانه ای که برای تخم ریزی نگاه دارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). هر تخمی که از نخود کوچکتر باشد. (غیاث اللغات). هر دانه ای که در زمین کاشته شود. (از ذیل اقرب ا ...
بذری که براثر بذرخراشی آب را سریعتر جذب میکند [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات]
واژههای مصوب فرهنگستان
تخم پاشیدن
فرهنگ واژههای سره
گیاهی خودرو با گلهای زردرنگ و دانههایی به شکل لوبیا که مصرف دارویی دارد؛ بنگدانه؛ ژوسکیام.
فرهنگ فارسی عمید
فرایندی که در آن پوستۀ بذر با سایش مکانیکی یا تماس با اسید یا آب داغ یا سایر مواد در مقابل آب نفوذپذیرتر میشود و درنتیجه سریعتر جوانه میزند [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست ...
[ بَ ] (ع اِ) ریحان کوهی. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب باذروج است.
ماشینی برای پخش بذر به مقدار معین بر سطح خاک [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات]
پاشیدن تخم درختان جنگلی از هوا بهکمک بالگَرد یا هواپیمای سبک مخصوص، بهمنظور احداث جنگل در محل، پس از آمادهسازی بستر کاشت [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] ...
[ بَ گَ ] (ص مرکب) زارع. دهقان. کشاورز. کسی که تخم افشاند. (از ناظم الاطباء). برخی این کلمه را بجای برزگر بکار برند. (از غیاث اللغات).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.