= جوزینه
فرهنگ فارسی عمید
بچۀ گاو. * گوسالهٴ سامری: [قدیمی] گوسالهای که مردی از بنیاسرائیل به نام سامری از زر ساخت و در غیاب حضرت موسی مردم را به پرستش آن دعوت کرد.
آنکه گوساله را پرستش کند.
پستانداری اهلی و علفخوار که از شیر و پشم و گوشت و پوست او استفاده میکنند و گوشت او از غذاهای اصلی انسان است.
آنکه گوسفند را به چرا ببرد؛ چرانندۀ گوسفند؛ چوپان.
۱. (زیستشناسی) از اعضای بدن که آلت شنیدن است و بهوسیلۀ آن صداها درک میشود و از سه قسمت تشکیل شده گوشخارجی، میانی و درونی. ۲. = گوشه ۳. [عامیانه، مجاز] جاسوس. ۴. ...
= هزارپا
صدف؛ غلاف صدف؛ گوش دریا.
۱. پیچدهندۀ گوش. ۲. آنکه گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند؛ گوشمالدهنده: چو گشت آسمانم چنین گوشپیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶: ۱۱۴۶).
= گوش۲
وسیلهای دستهدار از جنس چوب، فلز، پلاستیک و امثال آن با قاعدهای پهن و دستهای کوتاه و باریک که گوشت، حبوبات، و موادغذایی را با آن میکوبند.
= آبگوشت