معنی

سیم، سیم تلگراف، تلگراف، مفتول، مفتول کردن، مخابره کردن، سیم کشی کردن
سایر معانی: سیمی، ساخته شده از سیم، سیم خاردار، نرده ی سیمی، تلگرام، تلگرافی، به سیم مجهز کردن، (با سیم) بستن، متصل کردن، محکم کردن، تلگراف زدن(یا فرستادن)، تور سیمی، (مسابقه ی اسبدوانی) سیم پایان مسابقه، (قدیمی) با سیم به دام انداختن
[عمران و معماری] سیم - مفتول
[کامپیوتر] سیم
[دندانپزشکی] سیم، مفتول
[برق و الکترونیک] سیم
[مهندسی گاز] سیم، سیم کشی کردن
[ریاضیات] مفتول، کابل، سیم

دیکشنری

سیم
اسم
cord, wire, string, bream, line, silverسیم
wireمفتول
telegraph, dispenser, telegram, wire, telegraphy, cablegramتلگراف
wire, cableسیم تلگراف
فعل
transmit, dispatch, wireمخابره کردن
wireمفتول کردن
cable, wireسیم کشی کردن

ترجمه آنلاین

سیم

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.