معنی

حلقه، پیچ، حلقه یا پیچ خوردن
سایر معانی: چرخش، پیچ و تاب، چرخ و واچرخ، (برای تنظیم حرکت چرخ) چرخ لنگر، (نساجی) لنگر ماسوره، لنگر دوک، چرخه، دوک سره، (گیاه شناسی - جوانه زنی برگ یا گلبرگ به طور حلقه وار در دور ساقه) فراهمه، (جانورشناسی - هر یک از شیارهای صدف های مارپیچی) پیچ، گرد شیار، (انگشت نگاری) شیارچه، فراهم، مارپیچی
[علوم دامی] چرخش یا برگشتگی و خلاف جهت خواب قرار داشتن موی بدن حیوان .
[زمین شناسی] یکی از پیچش های صدف حلزونی - الف)یکی از پیچش های صدف حلزونی بالاخص یک چرخش منفرد کامل 360 درجه صدف یک گاستروپود. صدف حلزونی یک سفالوپود یا پوسته فرامینیفرایی. نیز ببینید: پیچ بدنی. مترادف: چرخش. حلقه مارپیچ مانند. - ب) آرایش دو یا چند بخش آنوتومی یا اندام های یک نوع در یک چرخه به دور یک نقطه مشترک بر روی یک محور را گویند. مثلاً چرخش شاخه های با فاصله های برابر به دور ساقه یک گیاه که مانند پره های یک چرخ قرار گرفته اند. - مترادف: verticil.

دیکشنری

نهنگ
اسم
loop, ring, reel, chain, hoop, whorlحلقه
screw, bolt, twist, turn, twine, whorlپیچ
فعل
whorlحلقه یا پیچ خوردن

ترجمه آنلاین

چرخیدن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.