معنی

ضایعات، اتلاف، زائد، باطله، هرز دادن، حرام کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، بی نیرو و قوت کردن، از بین رفتن، ضایع کردن، ضعیف شدن، سیاه کردن، مصرف کردن
سایر معانی: هدر دادن، تلف کردن، بر باد دادن، نفله کردن، اسراف کردن، ولخرجی کردن، زیاده گساری کردن، فراخ روی کردن، زیاده روی کردن، (آب یا انرژی و غیره) هرز دادن، هرز رفتن، از دست رفتن، از دست دادن، خراب کردن یا شدن، ویران کردن یا شدن، با خاک یکسان کردن، نابود کردن، نحیف کردن یا شدن، تحلیل رفتن یا بردن، علیل کردن، نزار کردن، نهاردن، رنجور شدن، بایر، بی حاصل، خشکسار، یباب، بیابانی، خشک و بی آب و علف، برهوت، مخروبه، در هم کوبیده، (مواد) زاید، (جمع) فضولات، آشغال، آخال، فاضلاب، پس مانده، تفاله، زیادی، سرگین، مدفوع، شاش، زمین بایر، صحرا، موات، خراب آباد، هدر دهی، حرام سازی، هرزگساری، نفله سازی، بر باد دهی، تبذیر، (قدیمی) خالی از سکنه، متروکه، (نادر-زمان) گذشتن، سپری کردن یا شدن، (مهجور) ویرانی، خرابی، (جغرافی - خاک و ریزه سنگ و غیره که در اثر فرسایش به دریا برده می شود) خاکرفت
[حسابداری] ضایعات
[علوم دامی] زائد، فضله .
[عمران و معماری] زباله - مازاد - زاید - کثافت - آشغال
[مهندسی گاز] تلف کردن، هدررفتن
[زمین شناسی] باطله، پسماند ،سنگ یا کانی که باید از معدن برداشت شود تا استخراج صورت بگیرد، اما ارزشی ندارد
[صنعت] اتلاف، هدر روی، به هدر رفتن
[حقوق] تلف کردن، تضییع کردن، اتلاف، تفریط
[نساجی] ضایعات برگی و چوب پنبه
[ریاضیات] بی مصرف، باطله، ضایعات
[معدن] باطله (عمومی)

دیکشنری

هدر
اسم
waste, losses, damages, wastage, decrement, garbleضایعات
waste, dissipation, loss, loss, wastage, destructionاتلاف
فعل
wasteهرز دادن
spoil, waste, addle, damage, mar, decayضایع کردن
wasteحرام کردن
consume, use, eat, expend, use up, wasteمصرف کردن
wasteبیهوده تلف کردن
wasteنیازمند کردن
wasteاز بین رفتن
begrime, black, ruin, make bitter, make black, wasteسیاه کردن
weaken, attenuate, conk, pine, wasteضعیف شدن
wasteبی نیرو و قوت کردن
صفت
waste, superfluous, redundant, extra, surplus, unneededزائد
waste, uselessباطله

ترجمه آنلاین

زباله

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.