معنی

فاسد کردن، خراب کردن، تباه کردن، تباه شدن، معیوب ساختن، بلا اثر کردن، ناپاک ساختن
سایر معانی: ناقص کردن، معیوب کردن، دچار ضلالت کردن، گمراه کردن، پست کردن، (قرارداد یا سند و غیره) بی اعتبار کردن، لغو کردن، باطل کردن، فاسد شدن
[حقوق] سبب بطلان شدن، بی اعتبار ساختن، ضایع کردن

دیکشنری

مجذوب کردن
فعل
vitiate, negateبلا اثر کردن
corrupt, addle, bastardize, canker, debauch, vitiateفاسد کردن
destroy, corrupt, deprave, gangrene, vitiateتباه کردن
defect, vitiateمعیوب ساختن
ruin, destroy, take down, wreck, pull down, vitiateخراب کردن
vitiateناپاک ساختن
decay, vitiateتباه شدن